به گزارش خبرنگار وسائل، بر کسی پوشیده نیست که متولیان اصلی شکل گیری و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی مراجع معظم تقلید، علما و فضلای حوزه علمیه هستند و در حقیقت حوزههای علمیه را باید به عنوان اتاق فکر نظام مقدس اسلامی بدانیم که باید راهبردها و راهکارها و برنامههای آینده انقلاب و نظام را طراحی و اجرایی کنند.
موضوع دیگر این است که بدون شک هدف و غایت انقلاب اسلامی همانطور که رهبر معظم انقلاب نیز بارها به آن اشاره کردهاند، تحقق تمدن اسلامی است، این مهم میسر نمیشود مگر با پیشبرد اهداف و برنامههای انقلاب اسلامی که در افق دیدگاههای امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب به خوبی ترسیم شده است و زمانی که بپذیریم حوزه علمیه به عنوان اتاق فکر انقلاب و نهادی بنیادین در جمهوری اسلامی که رسالت مهم نظریه پردازی و تصمیم سازی و ارائه برنامه و راهبرد به جمهوری اسلامی را بر عهده دارد و باید در مسیر تمدن سازی گام بردارد.
حال نکته اینجا است که اصلیترین مبنای حوزه های علمیه، مراجع تقلید و طلاب و روحانیون برای ارائه استراتژی و طرح عملیاتی تمدن سازی و تحقق تمدن اسلامی چیست؟ قطعا «فقه» مبنایی است که باید با ابزار اجتهاد و فقاهت براساس مسیر تمدن سازی را برای جمهوری اسلامی روشن کرد و این موضوع نیازمند باوری است مهم که بسترساز آغاز حرکتهای نوین در حوزه علمیه میشود، «فقه تمدن ساز» حقیقتی است که باید ابتدا باور آن در حوزه علمیه نهادینه شود سپس فعالیتهای جدی علمی و عملی برای استفاده از ظرفیتهای تمدنی فقه تشیع آغاز گردد.
حجت الاسلام دکتر سید محمد حسین متولی امامی، رئیس مؤسسه مطالعات تمدن اسلامی و از پژوهشگران برتر عرصه تمدنی است که اواخر سال گذشته نیز در دیدار پژوهشگران برجسته حوزه تمدنی با رهبر معظم انقلاب حضور داشت و دیدگاههای خود را پیرامون تمدن اسلامی ارائه کرد.
به منظور تأمل بر مسأله فقه تمدن ساز و بررسی چگونگی استفاده از ظرفیتهای فقه برای تمدن سازی پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل گفتوگویی مفصل با حجت الاسلام متولی امامی داشت که مشروح این گفتوگو در ادامه در اختیار شما قرار میگیرد:
وسائل ـ چگونه فقه میتواند تمدن ساز باشد؟
بحثی که مطرح میکنم اجمالی است از مباحثی که به زودی در یکی از مدارس حوزه علمیه اصفهان آغاز خواهم کرد و تحت عنوان بحث «فقه تمدنساز» این بحث را پیش خواهیم برد، قرار نیست به حکم و موضوع بپردازم بلکه این مسأله یک فقه است که باید به خود آن پرداخت و امیدوار هستیم بسترهای لازم برای این کار فراهم آید.
این موضوع مسألهای است که بنده در دیداری که رهبر انقلاب داشتم هم به آن اشاره کردم و عرض کردم اگر به فقه به این صورت نگاه شود شاهد تحولاتی خواهیم بود. میتوانیم در مسأله نسبت فقه و تمدن فقها را به سه دسته از جهت رویکرد در تاریخ فقه تقسیم بندی کنیم.
دسته اول علمایی هستند که اساسا یا معتقد به فقه تمدن ساز نیستند یا حداقل دلالت نگاه آنها به فقه عدم تمدن ساز بودن فقه است، از جمله کسانی که تصریح کرده اند به تمدن ساز نبودن فقه غزالی است، که حرفهایش چنین دیدگاههایی را دلالت میکند و بیشتر به کارکرد اخروی فقه معتقد است.
مرحوم آیت الله شمس الدین، محمدجواد مغنیه و لبنانیهایی از طیف وی معتقد هستند که بخش عبادات مبتنی بر منابع دینی است و بخش معاملات، مسائل سیاسی و اجتماعی را باید به دست عقلا سپرد. با چنین دیدگاهی قطعا فقه دیگر تمدن ساز نخواهد بود، در حقیقت شاهد یک فقه عبادی خواهیم بود.
حتی شخصیتهایی نظیر مرحوم آیت الله نائینی و آیت الله خوئی که به آنها مکتب نجف هم گفته میشود به نظر اساسا نگاه تمدنی به فقه ندارند چراکه تمدن عملا یک مسأله شبکهای است و نمیتوان بخشی از شبکه و منظومه تمدنی را نادیده گرفت و آن را رها کرد و به تمدن سازی رسید، قطعا از این دو عالم بزرگوار پیرامون تمدن ساز بودن فقه سؤالی نشده است چون اصلا مسأله نبوده، ولی دلالت تفکر ایشان و جنس نگاه آنها ما را به چنین نتیجهای میرساند.
دسته دوم از فقها علمایی هستند که اجرای احکام را به معنای تمدن سازی در فقه میدانند، یعنی معتقد هستند همین که فقه را درست اجرا کنید تمدن ساخته خواهد شد، که این دیدگاه به ویژه در فضای پسا انقلاب اسلامی مرسوم گشته است و اکنون تفکر مرسوم حوزه بر این است که مشکل ما در حوزه تمدن سازی مسأله اجرای صحیح احکام است، بعضی هم برای اینکه حرفشان را توجیح کنند میگویند احکام فقهی نظاممند هستند و در صورت اجرای صحیح تمدن شکل خواهد گرفت. در کل این دسته دیدگاه حوزه علمیه پس از انقلاب اسلامی است.
این افراد التزام به احکام و اجرای صحیح احکام را تمدن ساز میدانند و معتقد هستند از این طریق میتوان به جامعه اسلامی رسید که پس از تحقق جامعه اسلامی تمدن سازی صورت خواهد گرفت، این نظریه غالب بر شورای نگهبان و حوزههای علمیه و حتی شورای عالی انقلاب فرهنگی است، این دسته معتقد هستند حلقههای مفقودهای که در حوزه تمدن سازی شاهد آن هستیم به دلیل عدم اجرای صحیح احکام است و باید سعی کنیم احکام را درست اجرا کنیم، حتی برخی علما و مجتهدین اصفهان نیز به این صورت به مسأله فقاهت و فقه تمدن ساز نگاه میکنند.
دسته سوم افرادی هستند که شروع آن از شهید صدر بود، که اینها مسأله را عمیقتر نگاه میکردند، بر این مبنا که جامعه دارای نظامهای اجتماعی است و ما باید هم جامعه را به صورت یک شبکه و نظامواره ببینیم و هم احکام فقهی را نظاممند ببینیم؛ البته معتقد هستم این دو را نباید با هم خلط کرد اگرچه گاهی این دو در دیدگاه دسته سوم دچار خلط شده است. اما بیشتر نظاممند دیدن احکام دغدغه شهید صدر است، به عنوان مثال کشف نظام اقتصادی اسلام یا کشف نظام سیاسی اسلام.
معتقد هستم اگر بخواهیم تمدن سازی کنیم باید فقه به عرصه تمدن سازی ورود کند و برای این کار نیازمند نظاممند دیدن جامعه هستیم نه اینکه جامعه را فاقد نظام به هم پیوسته و به صورت پراکنده در نظر بگیریم.
امروز شخصیتهایی نظیر آیت الله اراکی، مرحوم حسینی هاشمی و افرادی از این دست معتقد هستند که فقیه فقط به موضوع و حکم توجه نمیکند، یعنی تنها به دنبال کشف موضوعات نیست بلکه باید نظامهای اجتماعی را کشف و استنباط کند، یعنی پس از استخراج حکم و موضوع باید به دنبال استنباط نظامات باشیم و مبتنی بر این کشف و درک یک نظریه در خصوص آن نظام ارائه شود که این نگاه بسیار پویاتر و جلوتر از دیدگاههای دیگر است چراکه اساسا تمدنها شبکه هستند.
وسائل ـ نگاه دسته دوم به چگونگی تحقق فقه تمدن ساز در جامعه چگونه است؟
این علما معتقد هستند که مجتهدین و فقها و حوزه علمیه احکام را ارائه میدهد و این وظیفه مسؤولان و مدیران است که نظام اجرایی آن را طراحی کنند و این مرحله اجرایی شدن فقه به ما ارتباطی ندارد، این اجرایی شدن احکام به ما ربطی ندارد گاهی ممکن است برخاسته از دیدگاه دسته اول باشد، یعنی اساسا منکر فقه تمدن ساز و حضور فقه در عرصه سیاسی اجتماعی هستند، اما دیدگاه دسته دوم بر این مبنا است که تنها وظیفه ما تبیین احکام در عرصه سیاسی و اجتماعی است اما طراحی و اجرا برعهده کارشناسان و مسؤولان است.
این عزیزان به مسأله به صورت حکم و موضوعی نگاه میکنند، یعنی معتقد هستد هر موضوعی ذیل یکی از عناوین کلیه آمده و حکم آن مشخص میشود. به عنوان مثال شرکتهای هرمی را ذیل عنوان أکل مال به طل قرار میدهند و آن را حرام اعلام می کنند، در حقیقت در این دیدگاه هر موضوعی ذیل عنوانی خواهد رفت و حکم آن صادر خواهد شد و این حکم نیز در اختیار سیاستمداران و مجریان امور قرار خواهند گرفت و آنها باید خود را با احکام منطبق کنند.
این نگاه بسیار حکم و موضوعی است، بر مبنای همین نگاه است که آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی معتقد هستند در فقه نظام سازی نداریم، یا برخی علما موضوع نظام سازی فقه را شعاری میدانند. با وجود علمای معتقد به دیدگاه دسته سوم و شاگردان شهید صدر چرا به فقه تمدن ساز نرسیدیم؟ اگر نظام فقهی ایجاد شده، چرا در کشور و جامعه محقق نشده است و آیا اصلا آنچه که به عنوان نظام فقهی مورد ادعا است ظرفیت اجرایی شدن دارد؟
از اینجا به بعد زیاد صحبتی در این زمینه نشده است، تنها فرهنگستان علوم اسلامی میگوید نظاماتی در حوزه فقهی داریم، مواجهه تمام عیار اسلام در برابر کفر را مطرح میکنند و بعد به دنبال منطق اجرا و تحقق نظام فقهی که در ذهن دارند هستند.
قطعا با دیدگاه دسته نخست و دسته دوم نمیتوانیم همراهی کنیم، دسته اول که آگاهانه یا ناآگاهانه باعث سکولاریزه شدن جامعه می شود، دسته دوم هم به دلیل اینکه نمیداند یا نمیخواهد به مسأله تمدن به عنوان یک نظام اجتماعی و یک شبکه و منظومه منسجم ورود کند ظرفیت همراهی و همدلی را برای فقه تمدن ساز ندارد، به دلیل اینکه احکام و موضوعات در دل شبکه معنا میشوند و هر موضوع در دل منظومهای از معانی باید قرار بگیرد تا حقیقت آن کشف شود.
با رویکرد دسته دوم به سراغ بانکها و نظام پولی و اقتصادی رفتیم، قراردادهای بانکی را حکم و موضوعی بررسی کردیم و هر موضوع را ذیل یک عنوان کلی بردیم و حکم آن را صادر کردیم و گفتیم بانکها اسلامی هستند، بعد از سی چهل سال شاهد هستیم تمام مراجع از وضعیت نظام پولی و بانکی کشور ناراضی هستند! در حقیقت به لحاظ موضوعی درک میشود که سیستم اقتصادی و بانکی ربوی است اما کسی درک نمیکند و نمیداند کجای این سیستم آلوده به ربا شده و یک تحلیل علمی دقیق صورت نگرفته است.
اشکال اینجا است که به سراغ موضوعات خرد رفتهاند که درون یک شبکه معنا شده در حالی که باید به سیستم و نظام پولی واقف شد تا متوجه شوند آن سیستم و آن شبکه چه فعالیتی دارد، چراکه موضوعات عملکرد مستقل ندارند و منحل در سیستم هستند و خروجی آنها حاصل فعالیت درون شبکه است، به همین خاطر است که وقتی حکم و موضوعی شبکه بانکی را بررسی کنیم به این عمل تن خواهیم داد به بستری که حاکم بر موضوعات است و خلق پول و پول اعتباری یک نظامی از روابط را در بانک ایجاد کرده است و ذیل این نظام تصمیم گیری ها و قراردادهای بانکی معنا میشود.
اما اینکه چرا نظام فقهی نوشته نمیشود یا اینکه اگر کسی مدعی است نوشته چگونه باید آن را ارزیابی اجرایی کرد؛ ما معتقد هستیم که هم باید ظرفیتهای فقه را در نظر گرفت هم تاریخ فقه را مورد بررسی قرار داد و ببینیم در طول تاریخ فقه اصلا تمدن نساخته یا اگر ساخته چگونه ساخته است، سپس ببینیم این دستاورد چگونه پدید آمده و آن را مورد بررسی قرار دهیم در نهایت به این نتیجه برسیم که در گذشته از چه طریق تمدن سازی شده و این دیدگاه و حرف جدیدی است که بنده مطرح میکنم.
به نظر من ما حداقل دو مقطع را به عنوان مقاطعی که فقه تمدن ساخته است معرفی کنیم، یکی صفویه و دیگری انقلاب اسلامی، در هر دو هرگز کتاب فقه نظامی وجود نداشته است اما تمدن سازی صورت گرفته، نکته دیگر اینکه فقه مبتنی بر روایات و متون دینی است و زبان اینها حکم و موضوعی است.
پس باید با همین داشتهها تمدن سازی کرد، مسأله این است که به نظرم حرف شهید صدر و معتقدین به فقه نظام درست است اما اشکال بنده در اینجا است که فقه بخواهد قبل از ورود در میدان نظام سازی کند، یعنی اینکه بخواهیم داخل حجره و اتاق نظام اقتصادی بنویسیم و اجرایی کنیم حتی اگر نوشته شود هم قابل اجرا نخواهد بود. کما اینکه فرهنگستان علوم اسلامی در این زمینه زحمت کشیده است اما هنوز به مرحله اجرا نرسیده و مشخص نیست قرار است این تولیدات چگونه اجرایی شود.
محقق کرکی، عبدالصمد، شیخ بهایی، تا علامه مجلسی و امام خمینی(ره) اینها به یکباره تمدن سازی نکردند بلکه گام به گام در مسیر تمدن سازی پیش رفتند؛ امام(ره) واقعا یک نظام سیاسی ساخت و این قابل انکار نیست چراکه ظهور عینی دارد؛ نهاد ولایت فقیه و نهادهای وابسته آن را ایجاد کرده و یک شبکه و منظومه پدید آورده و در حوزه نظام سیاسی شاهد یک استقلال سیاسی هستیم.
سؤال من این است که چگونه گذشتگان ما به نظام سازی رسیدهاند و در گذشته شاهد هستیم فقه نظام ساخته اما امروز در این کار ناتوان هستیم، شهید صدر توجه به این دارد که فقه باید در قامت یک نظام اجتماعی در بیاید اما موضوع این است که این نظام اجتماعی پیشینی نوشته میشود یا پسینی ایجاد خواهد شد؟
نظام را فرآیندی از جامعه خواهیم گرفت یا نظام را از کتابها استخراج و در جامعه اجرا خواهیم کرد؟ تصور اینکه فکر کنیم نظام را باید بنویسیم و به مجریان برای اجرا بدهیم تصور درستی نیست. فاصله نظر و عمل این نیست که بنویسیم و از مجریان بخواهیم اجرا کنند.
بنده معتقد هستم بدون نظریه نمیتوان به نظام سازی رسید این موضوع را در دیدار با امام خامنهای هم عرض کردم و گفتم من نظریه پردازی را قبول دارم ولی معتقد هستم نظام سازی یک امر پسینی است یعنی اتفاق میافتد، نظام سازی فقهی ساختنی نیست بلکه انشائی است یعنی ایجاد شدنی است.
خارج از واقعیت نمیتوانیم تمدن سازی کنیم، باید در همین ایران موجود که از تمدن خود، تمدن غرب، تشیع و فرهنگهای جانبی شرقی متأثر است تمدن سازی کنیم. باید با رویکرد تصرفی به ساخت تمدن برسیم و البته این رویکرد نیز نیاز به تبیین و تشریح دارد.
حرف بنده این است که در نظام سازی فقیه باید یک نقطه عزیمتی را در نظام اجتماعی انتخاب کند، سپس آن نقطه شروع نظام سازی فقهی وی خواهد بود. امام(ره) تئوری ولایت فقیه را دارد و آن را دنبال میکند تا نهاد ولایت فقیه را ایجاد می کند، سپس بالای سر نهاد ولایت فقیه میایستد و شبکه پیوسته آن را در جامعه ایجاد میکند.
ابتدا امام خمینی(ره) شورای انقلاب را ایجاد کردند و قانون اساسی نوشته شد، نهاد ولایت فقیه تعیین و ایجاد میشود، به تدریج نهادهای وابسته به ولایت فقیه خودشان را با ولایت فقیه تنظیم میکنند یا شکل میدهند، مانند مجلس خبرگان یا شورای نگهبان که ایجاد میشود و مجلس شورای اسلامی خود را در این بین هماهنگ کرده و تغییر میدهد، یعنی تصرف در ساختاری که شکل گرفته یک نظام جدیدی را نتیجه داده است.
به این صورت نبوده که امام خمینی(ره) در نجف نظام سیاسی را بنویسد و طراحی کند و بکشد سپس انتظار داشته باشد اجرا شود، بلکه اقدامات امام خمینی(ره) عین عمل است. تفکیک بین نظر و عمل ما را به این سمت میکشاند که خیال میکنیم یک عده متفکر مینویسند و یک عده افراد آن را اجرا میکنند، اصلا خود متفکر باید فهم و توان اجرا داشته باشد.
اینجا است که تفاوت سیستم و شبکه مشخص میشود، در نظام سیستمی افراد مهره هستند و مغز متفکر یک سیستم تعیین می کند و آدمها هرکدام یک بخشی را اجرا میکنند، این همان چیزی است که در فیلم عصر جدید چارلی چاپلین به آن میپردازد، این فیلم نقد این است که ما برای متفکرین تبدیل به مهره میشویم.
در جنگ تحمیلی فرماندهان ما یک درک واقعی از عرفان اسلامی و معنویت داشتند و در موقعیت عمل میکردند، جنگ ما شبکهای اجرا شد یعنی آدمها درک واقعی از حقایق داشتند، اگر ما به فهم صحیح این موضوع برسیم به این نتیجه میرسیم که نظام سازی باید از طریق نیروهایی باشد که درک حقیقی از انقلاب اسلامی دارند، اگر به چنین مرحلهای رسیدیم نقطه عزیمتی که داریم را در جامعه بسط خواهیم داد و نهادهایی که داریم را تصرف خواهیم کرد یا ایجاد خواهیم کرد خروجی آن تمدن اسلامی خواهد بود.
غرب به همین طریق عمل کرد، نظام سرمایه داری حاصل تفکر و رفتاری است که بر خانوادههای ثروتمند اروپایی حاکم شد و در نهایت خروجی این موضوع نظام سرمایه داری و لیبرال دموکراسی است که شاهد آن هستیم.
وسائل ـ آیا میتوان یک تمدن را تصور کرد و از پیش طراحی کرد و آن را به مرحله اجرا درآورد؟
تمدنها از پیش تعیین نمیشوند، نه شکلا و نه از حیث محتوا، بلکه باید در میدان عمل وارد شود و در فرآیند تکامل تاریخ آن به تکامل خواهد رساند. ما یک درک اجمالی داریم که ولایت فقیه یعنی ادامه ولایت رسول الله(ص) این درک را داریم که ولایت فقیه در واقع مشروعیت عمل در سیستم مبتنی بر ولایت فقیه نیازمند اذن ولی فقیه است.
این درک اجمالی وجود دارد که یک سری احکام و آموزهها حاکم بر نظام سیاسی است، مانند حفظ نظام اجتماعی مسلمین، این درکها در نظریه باید وجود داشته باشد اما اینکه بگوییم تمدن به صورت فلان شکلی است که ما میگوییم و آن را ترسیم کنیم و بگوییم این را که کشیدیم اجرا کنیم ممکن نیست.
معتقد هستم حتی امام خمینی(ره) در نجف طرح تفصیلی این نظامی که میخواست اجرا کند را نداشت، ایشان ابتدا به قم رفتند ولی وقتی متوجه شدند لیبرالها قصد مصادره نظام و انقلاب اسلامی را دارند وارد عمل شده و بالای سر کارها ایستادند، امام خمینی(ره) ابتدا معتقد بودند روحانیت نباید وارد مسائل شوند اما بعدا روحانیت را در برخی مسائل دخالت دادند، در حقیقت امام خمینی(ره) هم در بستر تجربه نظریه خود را بسط و گسترش دادند، حتی نظریه ایشان هم متکامل میشود.
دیدگاه امام خمینی(ره) در کشف الأسرار پیرامون شاه، نبودن فقیه و تنها نظارت کردن فقیه با دیدگاههای ایشان در آینده متفاوت است، امام خمینی(ره) در نجف، با امام خمینی(ره) ای نامه آخر خود را به شورای نگهبان در اواخر عمر با عزت نوشت، متفاوت است.
اگر این درک ایجاد شود که نیروهای فکری باید وارد میدان عمل شوند برکات بسیاری دارد، اکنون برخی نیروهای فکری میگویند ما تنها باید کار فکری کنیم در حالی که شخص سیاستمدار باید درگیر ماجرای انقلاب اسلامی و معنا و حقیقت آن باشد تا بتواند انقلاب را بسط دهد، این تفکیک سکولاری که بین حوزه علم و عمل ایجاد شده و عقب افتادگی حوزه علمیه از مدیریت کشور حاصل این تفکر است که باید عدهای فکر کنند و نظریه بدهند و دیگران اجرا کنند.
بنابراین شهید صدر درست میگوید که فقه باید نظاممند شود، اما موضوع اینجا است که ما باید طراحی کنیم نظامها را سپس به دنبال اجرا باشیم یا اینکه باید وارد میدان اجرا شویم و از یک نقطه عزیمتی شروع کنیم تا به اجرا برسیم و این نقطه عزیمت نیازمند این است که توسط فقیه ایجاد شود سپس با این رویکرد شاهد تحقق خواهیم بود.
فقهای صفوی به همین صورت عمل کردند که توانستند به یک شبکه نظاممند مبتنی بر شرایط و مکان خود رسیدند، مدل عصر صفوی قطعا یک مدل مطلوب و نهایی نیست چراکه شاه در رأس آن قرار دارد، حتی نمیتوانیم بگوییم نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه جمهوری اسلامی هم نهایی است، چراکه امکان کاملتر شدن آن در حوزه سیاسی وجود دارد.
نظام فقهی ساختنی نیست، یعنی غیر قابل طراحی است بلکه باید ایجاد شود، نگاه ما پست مدرن به مسأله تمدن نیست، چراکه تفکر پست مدرن میگوید تمدن خودش ایجاد میشود در صورتی که ما قائل هستیم این ایجاد شدن را مدیریت میکنیم و بر آن نظارت داریم و به تدریج شکل و صورت فقهی خواهد گرفت.
برای درک دقیق این موضوع باید مسأله تصرف و فقه تصرف را به درستی تشریح و تبیین کنیم، بهه هرحال در حوزه تمدنی فرهنگهای دیگری وجود دارد که میتوانیم از آنها بهره ببریم، برای تکمیل این بحث باید فاصله نظر و عمل را هم مشخص کنیم، همچنین نیازمند مشخص کردن جایگاه عقل و سطوح نفوذ عقل هم هستیم که من مقالهای را به زودی در این زمینه چاپ خواهم کرد.
در حقیقت فقهای ما امروز به درک نظام سازی رسیدهاند اما به دلایلی که گفته شد پیشرفت بیشتری نداشتهاند، یعنی نه فقه نظامی نوشته شده و اگر هم چیزی نوشته شده اجرایی نیست.
وسائل ـ نظام سازی چگونه صورت میگیرد و به چه سرانجامی میرسد؟
نظام سازی با درک حکم موضوعات شروع میشود ولی به اینجا ختم نمیشود؛ مثلا درکی پیدا میکنیم به ضرورت نظام مبتنی بر ولایت فقیه در عصر غیبت، این درک را تبدیل به نظریه کرده و توصیف میکنیم، ابتدا حکم موضوعات کشف میشود سپس احکام تبدیل به نظریه خواهد شد، پس از آن نظریه از یک نقطه عزیمتی وارد میدان میشود و با مدیریت فقیه تبدیل به نظام میشود. این یک واقعیت تاریخی است که تجربه شده است و حقیقت فقه ما نیز چنین است. غرب هم از این طریق خود را در جهان بسط داده است.
به عنوان مثال دیدگاه «کینزی» در علم اقتصاد، از ابتدا یک نظام پولی جامع مانند امروز نوشته نشده بلکه این نظام اقتصادی از یک نظریه شروع شده و در میدان عمل خود را بسط داده پس از آن شاهد هستیم که «کینزی»ها و «نئوکینزی»ها حاکم بر نظام اقتصادی بانکی و پولی جدید شدهاند.
وسائل ـ به نظر شما حوزه علمیهای که اکنون شاهد آن هستیم میتواند در مسیر تمدن سازی قرار بگیرد؟
شرایط کنونی حوزه ما مثال دلاک حمامی است که تیغ سر تراشیدن او کند شده بود، دیگران به این کندی تیغ او اعتراض کردند و گفتند که چرا تیغ نو تهیه نمیکنی، دلاک در پاسخ میگفت تیغ 5 تومان است اما من 2 تومان میدهم نان میخرم و میخورم و زورم بیشتر میشود و با زور بیشتری تیغ را استفاده میکند.
ما در حوزه علمیه باید درک خود را از مسأله چگونگی ورود فقه به مسائل تغییر دهیم، اینگونه طلاب ما سر جای خود خواهند بود، ما اکنون همواره در حال پافشاری بر داشتههای موجود در حوزه علمیه هستیم و جمهوری اسلامی را دچار یک فقر تئوریک کردهایم، در حالی که باید مسائل را در روش و به صورت روشمند حل کنیم، اگر حوزه خودش را در عرصه تمدن سازی و نظام سازی در جمهوری اسلامی پیدا کند و به جایگاه خود واقف شود خیلی از مسائل به سرعت حل خواهد شد.
امروزه بسترها و امکانهای سیاسی در اختیار حوزه علمیه قرار دارد؛ اصل چهارم قانون اساسی میگوید «کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است».
اکنون 85 درصد مصوبات و قوانین جمهوری اسلامی وارد سیکل نظارت شورای نگهبان نمیشود؛ شورای نگهبان به عنوان یک نهاد حوزوی میتوانست در هر شهرستان نمایندگی داشته باشد و طلاب و فضلای حوزه علمیه را برای بررسی قوانین و اسلامی سازی قوانین به کار بگیرد و آنها را درگیر اصل چهارم قانون اساسی کند.
فقیه و طلبهای که فقه میخواند نمیتواند سیاسی نباشد و درگیر در امور کشور نباشد، همین علمای اصفهان که مشغول به تدریس فقه هستند باید درگیر مسائل شده و نسبت شرع با قوانین و عملکرد دستگاهها را بررسی و نسبت به اصلاح آن اقدام کنند.
نمیتوان گفت امکان ورود حوزه علمیه به مسائل وجود ندارد، اما اینکه چرا این اتفاق نمیافتد به خاطر جنس نگاهی است که حوزه علمیه ما به مسائل دارد؛ باید شرایط حوزه علمیه بیش از پیش تغییر کند، مردم این تغییرات را انتظار دارد و حاکمیت دستش جلوی حوزه علمیه برای ارائه قوانین اجرایی مبتنی بر شرع مقدس دراز است.
متأسفانه گاهی برخی حرفها که زده میشود ظرفیت و قابلیت اجرایی ندارد، به عنوان مثال در نظام پولی و بانکی باید مشکل را به درستی تشریح کرد و برای آن راهکار ارائه داد نه اینکه خودمان نیز به آن مبتلا و آلوده باشیم.
به نظر من تا زمانی که نگاه ما به مسائل عوض نشود امکان استفاده از ظرفیتهای عظیم و تمدن ساز حوزه علمیه وجود ندارد، اگرچه تحلیل جامعه شناختی من از شرایط کنونی حوزه علمیه این است که این ندانستن راه و نشناختن مسیر از سوی حوزه علمیه امری طبیعی در یک حرکت تمدنی است، چراکه ما از یک فضای بیش از هزار سال خارج شدهایم و اکنون میخواهیم فضای جدید را پدید آوریم.
به همین دلیل مدت زمانی در رکود بودیم اما معتقد هستم نسلهای جدید حوزوی این کار را جلو خواهند برد و پروژه تحول در حوزه و ارتقاء فقه را پیش خواهند برد و نسل جدید مجتهدان این ظرفیتها را دارند و مشهود شده است و قطعا در آینده حوزه علمیه شاهد ایجاد یک فقه تمدن ساز خواهیم بود./401/1304/ح
تهیه و تنظیم: متین فیروزآبادی